سپهرسپهر، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه سن داره

آسمون زندگی مامانی و بابایی

قربون خنده هات برم

عزیز دلم سلام فدات بشم من عزیزم که خنده هات دیگه محدود به صبح ها نیست و هر وقت از خواب بیدار میشی با خنده هات خستگی رو از تنم درمیکنی . پسر گلم تازگی ها خیلی باهوش شدی و حسابی هم پر توقع ! آخه تا زمانی که بیداری باید باهات بازی کنم و از کنارت تکون نخورم . به محض اینکه پا میشم برم یه کاری انجام بدم پسری شروع میکنه به نق زدن و بعد هم گریه . آخه گلم نمیگی منم باید به یه سری کارام برسم ؟ راستی بابایی هم دیگه شب ها نمیره سرکار و پیش ما دوتاست . من که از این موضوع خیلی خوشحالم .  گلکم از تمیز کردن بینی ت فوق العاده بیزاری و حسابی گریه میکنی! و البته یه وقتایی هم باهام قهر میکنی !!!!!!!!!!! از حالا میخوای ثابت کنی که حرف ح...
29 بهمن 1390

پسر طلایی و آخرین تغییرات

سلام عشقم قربونت برم که از چهل روزگیت تا حالا اینقدر تفاوت داشتی پسر طلایی. عزیز دلم صبح به صبح با خنده هات به من انرژی مضاعف میدی . نمیدونی خنده هات چه قندی تو دلم آب میکنه . گلکم چند روز پیش تولد من بود و امسال تو بهترین هدیه واسه من بودی . پنج شنبه هوا عالی بود و ما هم با بابایی و فاطمه جونی رفتیم خرید شب عید و نهار بیرون خوردیم . شما کلی آقا شدی واسه خودت.  خیلی پسر خوبی بودی عزیز دلم . به من هم خیلی خوش گذشت . چند تا عکس جدید از حالات مختلفت واست میذارم   بقیه عکساتو میذارم توی ادامه مطلب ...
23 بهمن 1390

مسلمون شدنت مبارک پسرم

سلام عزیز دل مامان  قربون شکلت برم من . بالاخره از هول ختنه کردنت هم در اومدم . جیگر طلایی من و بابایی و زندایی آذر پنج شنبه بردیمت برای ختنه . خدا رو شکر که همه چیز به خیر گذشت . اولش حسابی اذیت شدی اما زود خوب شدی . زندایی آذر هم اون شب ما رو برد خونشون و بالاخره امروز مهر ترخیص زد . بنده خدا این چند روز حسابی افتاد تو زحمت . ایشالا بزرگ که شدی خودت باید واسشون جبران کنی مامان جونم .  عکسای مربوط به ختنه رو گذاشتم توی ادامه مطلب     ...
16 بهمن 1390

سپهر بزرگتر میشود

سلام الهی که من فدات بشم  امروز که از خواب بیدار شدی کلی صدا از خودت درآوردی . منم کلی ذوقتو کردم پسرناز. یه چیز جالب دیگه اینکه وقتی نق میزنی و خوابت میاد با آهنگ میم مثل مادر آروم میشی و راحت میخوابی .  و بازم یه چیز جالب دیگه اینکه خیلی دوست داری لخت باشی . تا لباساتو درمیارم گل از گلت میشکفه . اما امان از وقتی که میخوام دوباره لباس تنت کنم .  عزیز دلم عکساتو واست میزارم توی ادامه مطلب . ...
12 بهمن 1390

پسلی و گذراندن دوران سخت زردی

سلام عزیز دلم  درد و بلات به سر مامانی . نبینم اینقدر زجر بکشی پسرطلایی . از روز شنبه روی گل ، گل پسرم کم کم رو به زردی رفت و دیروز خانم دکتر گفت باید توی دستگاه بره . مامانی هیچ لحظه ای توی زندگیم سخت تر از تماشا کردن بیقراری هات توی اون دستگاه نبود . اما شکر امروز حالت خیلی خوبه .  عکساتو برات یادگاری میذارم همین جا . ...
8 بهمن 1390

اولین مهمانی ها

سلام قند عسل مامان .  عزیز دلمی شما جیگر طلایی . ببخشید گلکم چند وقتی بود که نمیرسیدم به وبلاگت سر بزنم . عزیز دلم تو داری روز به روز بزرگتر و باهوش تر میشی . البته یه کمی هم نق نقو . و خدا نخواد که دلت درد بگیره . اون موقع است که با اون صدای مردونه ات سرم داد میکشی (یه چیزی بین جیغ و داد) . نداشتیم از همین حالا بخوای قلدر بازی دربیاری ها !!!! عشقم بالاخره پریشب (شب اربعین) بردیمت خونه مادرجونی . البته چون شب بود طبق معمول خیلی اخلاق نداشتی. اینم از عکست خونه مادرجون    اما دیروز ظهر خونه دایی مجتبی حسابی خودت رو تو دل همه جا کردی .  راستی بند نافت هم بالاخره افتاد . گلکم این ...
8 بهمن 1390

پسر طلایی یک ماهگیت مبارک

سلام عششششششششششقم  قربونت بشه مامانی الهی . هنوز باورم نمیشه که یک ماهه تو قدم تو خونمون گذاشتی . فدات بشم من جیگر طلا . مامانی این هفته قراره ببریمت مسلمونت کنیم (ختنه) . یه هول بزرگی تو دل من افتاده . از فکر ضجر کشیدنت دارم دیوونه میشم . ولی چاره ندارم.  جیگر طلای من امروز دوتا لبخند قشنگ تحویل مامانی دادی که انگار تموم دنیا رو یک جا بهم دادن. تازگی ها هم من و باباییت باهات تمرین میکنیم واسه آغون گفتن . که بعد از کلی تلاش یه آغون کوچولو تحویلمون میدی و ما هم کلی ذوقتو میکنیم .  خلاصه اینا همه علائم بزرگ شدن گل پسر منه . راستی یکی دیگه از شیرین کاریات خوردن پستونک بدون چون و چرا ست . البته من که ...
8 بهمن 1390